به گزارش
دیباچه یغما گلرویی برای پسر تازه به دنیا آمده اش نوشت:
«تو جهانی در دستهای خالی من»
«به دنیا آمدی! به دنیایی که قرار بود زیباتر
و انسانیتر از این باشد و نشد... اما شاید تو روزی بتوانی دنیا را به آنچه قرنها در
رؤیای شاعران است بدل کنی. صدای گریه ی نخستت جهان صامت و سیاه و سفید مرا رنگ و صدا
بخشید. من و مادرت هر دو آرزوهای بزرگی برای تو داریم ولی تو آن شو که خودت می خواهی.
همه یکبار به دنیا میایند و فرصت عزیز زیستن آنقدر ارزش دارد که نباید آن را صرف برآورد
آرزوی دیگران - حتا پدر و مادرت - کنی. پس «خودت بودن» را انتخاب کن به جای مورد تایید
و علاقه ی این و آن بودن. به یاد داشته باش آن که همه دوستش بدارند یا ریگی به کفش
دارد، یا قطره ی بی هویتی در رود جماعت است. تو قطره ی ناهمسو باش. نه برگی از درخت
و نه گوسفندی از رمه. من و مادرت در این راه کنار تو هستیم. مادرت بهترین اتفاق زندگی
من است و تو بهترین اتفاق زندگی مشترک ما. ممنون که با حضورت به زندگیمان رنگ می دهی
و مرا ببخش که در این لحظه چیزی ندارم که پشتوانه فردای تو کنم. ممنوع الفعالیتی سالها
با من بوده و چیزی ندارم جز هزاران شعر و ترانه و آهنگ، چندین کتاب و موسیقی غیر قابل
چاپ و انتشار و خانه ای اجاره ای که پول پیش آن هم مثل هزینه ی به دنیا آمدن تو قرضی
ست. بزرگ تر که شدی کم کم می فهمی که نفسهای پدرت هم مانند نفسهای هر کس در این جهان
میل به قطره ی برخلاف جهت رود بودن داشته باشد قرضی ست... با همین نان و نفسهای قرضی
دوستت دارم و همین دستهای خالی را سقف بالای سر تو و مادرت می کنم. تو آنقدر زندگی
در وجودت داری که حضورت تمام ممنوعیت های عالم را برایم به هیچ بدل می کند. خورشیدی
شدی در سیاهترین روزهای من و جهانی در دستهای خالی ام. در این زمان و زمانه ی تلخ و
هنرسوز نمی توانم به تو قول بدهم در «رفاه» بزرگ شوی اما بزرگ شدن در «عشق» را به تو
قول می دهم. حالا تو و مادرت دلیل زندگی من هستید و این بهترین آرزویم برای توست:
همرنگ نشو و مانند معنای نامت توانا و جسور
باش!
پسرم!
یارای من!
یغما گلرویی
۱۲ اردی بهشت ۹۶»